چهارشنبه، بهمن ۰۶، ۱۳۸۹

با کارت اقامت دائم کانادا کجاها میشه رفت؟

احتمالا شما هم برخورد بی شرمانه مامورای فرودگاه بعضی کشورهای دیگه با شهروندهای ایرانی رو تجربه کرده باشین. که تلخ ترینش هم برای یه ایرانی، برخورد حقارت آمیز و غیر محترمانه تو فرودگاه های شیخ نشین های خلیج همیشه پارسه. مخصوصا وقتی که یه مامور "عرب" بعد از خورن نون و سوسمار صبحانه اش، اومده سر کار و مجبورت میکنه که تا کمر دولا شی و تو چشمی نگاه کنی تا به عنوان یه ایرانی، از چشمت اسکن بگیرن و ببینن تروریست نباشی!
متاسفانه کارمون رو به جایی کشوندن که ملت ایران ، از بی اعتبارترین ملت های دنیا شده و پاسپورت ایرانی بین 195 کشور بررسی شده، 194 ام شده از نظر اعتبار مسافرت بدون ویزا به کشورهای دیگه. (فقط افغان ها از ما بدبخت ترن).

فکر میکنم همواره یکی از دلایل مهاجرت برای خیلی از ماها گرفتن یه پاسپورت معتبر بوده که به واسطه اش هم بتونیم به خیلی کشورها به راحتی سفر کنیم و هم اینکه احترام و شان انسانیمون هنگام ورود به اون کشور ثانی حفظ بشه. برای خود من که واقعا این یکی از هدف های گرفتن شهروندی کاناداست. بگذریم. اومدم فقط بنویسم که با PR Card کجا ها میشه رفت که داغ دلم تازه شد و باعث این مقدمه طولانی شد.

علی الحساب، بعد از گرفتن کارت اقامت دائم کانادا و قبل از شهروند شدن، با همون کارت و بدون نیاز به ویزا میشه به کشورهای زیر سفر کرد که به نظرم همشون هم تو محدوده ی قاره ی آمریکان:
باهاما، برمودا، جزایر کایمان، کاستاریکا، جمهوری دومینکن، السالوادر، هندوراس، جامائیکا، مکزیک، آنتیل هلند، نیکاراگوئه و جزایر تورکس و کایکوس

دوشنبه، بهمن ۰۴، ۱۳۸۹

درآمد مهاجرین

این خیلی ناعادلانه است!
اینجارو ببینین، درآمد یه مهاجر با تحصیلات دانشگاهی، معادل و حتی کمتر از یه کانادایی دیپلمه ست!


این مطلب رو از وبلاگ خوندنی "برگ افرا" برداشتم.

یکشنبه، بهمن ۰۳، ۱۳۸۹

تهیه مدارک

اولین کاری که باید میکردم ثبت نام آیلتس بود و راستش اصلا امید نداشتم که بتونم به موقع ثبت نام کنم و آماده شم... ولی خدا رو شکر هم آیلتس تهران و هم سنجش جای خالی داشتن برای حدود دو ماه بعدش، پس فورا هر 2 رو رزرو کردم و تو روزای بعدش یه سری تحقیق کردم که کدوم بهتره و به این نتیجه رسیدم که ظاهرا سنجش از نظر نمره دهی اسپیکینگ بهتر بوده تا حالا، پس ثبت نام همون رو قطعی کردم. (الان اگه نظرم رو بخواین، میتونم بگم که سنجش اگه نمره اسپیکینگ رو هم بالاتر بده، نمره های رایتینگ رو خیلی کمتر میده، یه نگاه به نتایج اخیری که تو سایتش منتشر میشه بندازین، متوجه میشین). خلاصه تو این مدت دو ماهی که تا امتحان فرصت داشتم، ضمن تهیه ی تدریجی مدارک، برای امتحان هم خودم رو آماده کردم. یه کاری که خیلی تاثیر مثبت برام داشت، امتحانای آزمایشی بود تو آفرینش ، گرچه نمره های رایتینگ و اسپیکینگش کیلویی بود، ولی خیلی کمکم کرد که ترسم از مصاحبه بریزه... یادمه برای مصاحبه آزمون آزمایشی اولش، اینقدر نگران بودم و اضطراب داشتم که نه تنها صدام میلرزید، حتی اوضاع دل و روده ام هم از شدت نگرانی به هم ریخته بود! ولی از همون امتحان اول خیالم راحت شد که اصلا ترس نداره. 5 تا امتحان آزمایشی دادم و نهایتا هم اسپیکینگ امتحان اصلیم رو 7.5 شدم. (تو آزمایشی ها میانگین بهم 6 داده بودن!) کلا اورال رو هم 7.5 شدم و با این حساب 16 امتیاز کامل انگلیسی رو اوردم. (البته باید بگم که کلا اوضاع زبانم خوبه، نزدیک 800 ساعت انگلیسی کلاس رفتم و تا دوره های پروفشنسی خوندم، تدریس هم میکنم. منظورم اینه که صِرف آزمون آزمایشی دادن، فقط آدم رو آشنا میکنه با محیط امتحان وگرنه از نظر بار علمی چیزی اضافه نمیکنه...).
سنجش بر خلاف قول دو هفته ای که داده بود، کارنامه رو یکماه طول داد تا آماده کنه (و خدا رو شکر که من هنوز وقت داشتم وگرنه بیچاره میشدم). تو این مدت بقیه مدارک هم ترجمه شده و آماده بودن و به محض اینکه کارنامه ام رو گرفتم، همه چیز رو با پست آرامکس فرستادم و با اینکه خورد به اون دوران برف و بوران اروپا، ولی 5 روزه رسید به دستشون.

یکشنبه، دی ۱۹، ۱۳۸۹

از کجا شروع شد

بیشتر از 4 سال پیش، سپتامبر 2006 بود که قوانین مهاجرت به کانادا تغییر کرد و به قول خودشون Simplified شد. تا قبل از اون برای اقدام باید همه شرایط رو در اون زمان میداشتی (از جمله آیلتس) و مدارکت هم تکمیل بود و بعد اقدام میکردی، ولی در روش سیمپلیفاید فقط یه فرم پر میکردی و ادعا میکردی که شرایط لازم رو داری، پول رو میدادی (550 دلار آمریکا) و میرفتی ته صف وای میستادی، پس منم جام رو تو صف رزرو کردم تا بعدا اگر واقعا تصمیم به مهاجرت گرفتم خیالم راحت باشه که اقلا جام محفوظه...
بعد از 2 هفته برام یه نامه از سفارت کانادا در سوریه اومد شامل فایل نامبر و یه سری توضیحات و برام نوشته بودن به زندگیت برس که دیگه زودتر از 62-64 ماه از ما خبری نخواهی شنید. منم پروندم رو بوسیدم و گذاشتم تو کشو و درش رو قفل کردم و تقریبا فراموشش کردم دیگه.

تا اینکه حدود 4 ماه پیش، یه عصر جمعه دلگیر، داشتم از شدت بی حوصله گی، آنلاین برای خودم میچرخیدم و وقت تلف میکردم که تو ایمیلم یه نامه با عنوان عجیب غریبی دیدم که اول فکر کردم اسپمه، خواستم پاکش کنم، ولی گفتم یه نگاهی بندازم بهش و ای دل قافل، نامه از سفارت کانادا تو ورشو ارسال شده بود... خیر سرشون پرونده های مارو از دمشق برای تسریع کار فرستاده بودن ورشو و برای همین هم سر 48 ماه باهام تماس گرفتن. بهم فقط 90 روز فرصت داده بودن تا همه ی مدارک رو براشون آماده کنم و بفرستم از جمله آیلتس... یادمه داشتم میمردم از شدت نگرانی ولی باید شروع میکردم به تهیه مدارک چون فرصت خیلی کم بود.

نا تمام.

حس مهاجرت

مهاجرت حس عجیبی داره...
از یه طرف باید از همه دلبستگی هات بکنی و بری یه جای کاملا غریب و همه چی رو از اول شروع کنی.
از طرف دیگه به امید به یه فردای شاید بهتر و به امید امکاناتی که هیچ وقت تو مملکت خودت نمیتونستی داشته باشی، هی قند تو دلت آب میشه.
این وبلاگ رو راه انداختم برای نوشتن از این احساسات ضد و نقیضم تا بعدها بتونم برای خودم مرورش کنم و ببینم از کجا شروع کردم و به کجا رسیدم.
میدونم ده ها هزار نفر تو ایران همین شرایط من رو دارن و میتونن درک کنن چی میگم، همونطوری که من با خوندم وبلاگ های مهاجرتیشون کاملا به دنیای اون ها وارد میشم...
فعلا همین، تا بعد (: